این دعوتنامههای وبلاگی را دوست دارم یک جورایی، ولی تصادفاً همیشه موقعی می رسند که با روحیاتم نمی خواند! ولی خوب است مجبور می شوی مخالف روحیاتت فکر کنی و بنویسی.
آخیش، خوداجباری کلا چیز خوبی ست.
خب ده کتاب به دعوت پایا، راستش تاثیرگذارترین ها در دوران نوجوانی را به یادم ندارم، تاثیرگذارترینهای چند سال اخیر را می نویسم:
وقتی نیچه گریست، اثر اروین یالوم، ترجمهی سپیده حبیب: همین دو هفتهی پیش خونده شد! به شدت جذاب، به شدت پرمحتوا؛ وقتی خرد می شی توی بحث های نیچه و دکتر بروئر؛ وقتی همه با دکتر بروئر بحث می کنند که چطور می گویی حق انتخاب نداشتهای و او را با خودشان قیاس می کنند، همه جا، سطر سطر کتاب عالی بود، وقتی بروئر میفهمد برتای رویاهاش مادرش بوده نه بیمارش؛ شاید برتای رویاهای من هم دیگری باشد کسی چه می داند...
Pride and prejudice غرور و تعصب: رمانی همیشه زنده از جین آستین، چند سال پیش خواندم، پر از لغات مهجور بود برایم (زبان اصلی خواندم آخر)، سخت اما شیرین پیش رفت، چندین بار فایل صوتی اش را گوش کردم، بعد فیلم سینمایی 2007 تش را گیرآوردم و بارها و بارها و بارها دیدمش، بعد همه ی نسخههای مولتی مدیای آن را، فیلم سینمایی، سریال، هر چه بود... وای یک رمان پر از حرف، شاید چون در آن هم در اوج داستان لیزی (نقش اول داستان) عشقش را انکار کرد، عشقش را پس زد وقتی ... ، و تلاشهای یک عاشق برای رفع موانع... .
Rebeca ربکا: کتابی که تصادفی انتخاب و خوانده شد ولی آن قدر جذب این کتاب شدم که چند ماه تمام به دنبال فیلمش گشتم؛ عشق زیبای دختر جوان 20 ساله و مرد 40 ساله! و لحظهای که دختر آرزو کرد کاش زنی بود 36 ساله با آرایش و جواهرات شاید بتواند کیس مناسبی باشد برای این مرد! غافل از آن که عشق اگر عشق باشد تغییر نمی خواهد و مرد عاشق بود... . فیلمش را یک سال تمام هر ماه می دیدم... .
Sense and sensibility حس و حساسیت: رمان جین آستین؛ با ترجمه ای افتضاح! درون مایه ای عالی؛ "او همواره ناراضی خواهد بود، اگر با تو ازدواج می کرد همواره ناراضی بود و زنی ثروتمند میخواست، حال که با دختری ثروتمند ازدواج کرده باز هم ناراضی است چون دختری با بشاشی تو را می خواهد"؛ همیشه دلم می خواست راجع به این کتاب بنویسم؛ راجع به مردهای همیشه ناراضی، عاشقهای همیشه پشیمان! عشقهایی که پی در پی عوض می شوند!
Emma رمانی دیگر از جین آستین: با متن انگلیسی شروع کردم ولی چون طاقت نداشتم فارسی اش را هم خواندم، ترجمه افتضاح به معنای واقعی؛ کتاب قشنگی بود، پر از سوتعبیرهای ما آدمها. (در جستجوی دانلود رایگان فیلمش هستم!)
راسپوتین ترجمهی منوچهر مطیعی از پرنس ژولین: را وقتی خواندم که توی رختخواب دورهی استراحت پس از عمل را میگذراندم؛ نمونهی کامل یک خائن، کسی که از تمام ابعاد ملت و کشوری را به تاراج برد و چه ساده... چه ساده عفتها را از میان برداشت... .
دزیره را هم در همان زمان خواندم، در همان دورهی استراحت پس از عمل، توی رختخواب؛ دزیره ترجمهی سید مهدی علوی نوشته آن ماری سلینکو: و چه متفاوت بود با راسپوتین؛ دختری که در هر مقامی بود کامل بود.
اینها هم هفت تا شد، هر چه فکر کردم دیدم دیگر کتابهایی که خوانده ام را نمی شود با اینها گذاشت توی یک سطح، تفاوت از زمین تا آسمان است! دوست دارم لعیا را دعوت کنم به این نوشتار، اگر فرصت نوشتنش را دارد.
بارالها لذت خوب خواندن و به خوبی خواندن را از ما دریغ مکن... الهی آمین
[ چهارشنبه 93/8/28 ] [ 8:24 عصر ] [ ساجده ]